پنجره نگاه من

پنجره نگاه من

سلام.من ارتمیس هستم.تو این وبلاگ مینویسم. از هر چی.از خودم. روزمرگی هام.نوشته هایی که گه گاهی مینویسم. به نوعی یه وبلاگ شخصی.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

ادمای عجیبی که هستن

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ق.ظ

از یکی شنیدم که یکی رو میشناسه که تو بدترین شرایط باز هم خودشو نجات داده. نه تنها خودشو بلکه خانوادشو هم بالا کشیده و عملا کار هایی رو کرده که برای منو دوستام خیلی عجیب بوده. اسما میگفت اگر به جای اون بودش خیلی زود کم میاورده و تسلیم میشده.اینکه حتی خانوادت پشتیبانت نباشنو اما تو بازم پیشرفت کنی و بعد...هوای اون خانواده رو داشته باشی عجیبه برام. چرا کمکشون کرده وقتی اونا تنهاش گزاشتنو اینطور که دوستم میگفت حتی الانم خیلی مهربونو خوب نیستن! اما اون بازم وقتی موضوع زلزله پیش اومده بود خیلی نگرانشون شده بود.میشه اینقدر نسبت به بقیه مهربون بود?

حالا من گاهی اینقدر نا امید میشم که به نظرم هیچ چیز ممکن نیست و هیچ چیز رو نمیشه نجات داد و وقتی که این زندگی های تیره ترو میبینم که شخصیت اول داستانش خودشو نجات داده و خودش سیاهی ها رو سفید کرده ....نمیدونم....حیرت میکنم.شاید اسمه حسی رو که بهم میده بشه گزاشت حیرت. خب اخه ....گاهی فکر میکنم که من شخصیت اصلی زندگی خودمم نیستم.یه فیکم که اداشو دارم در میارم. اشتباه نکنی. ادم مقلد و الگو برداری نیستم اما انگار جنس اصلی هم نیستم. خوشبینانش اینه که جنسیم که هنوز برندش برند نشده! معروفو شناخته شده نشده. حتی بین اطرافیان نزدیکش. شاید منم یه روز بتونم سیاهی های زندگیمو سفید یا حداقل رنگی بکنمش.شاید قرمز.شاید سبز.شاید ابی....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۰۸
ارتمیس __

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی